چیزی ندارم خستم

اینجا مجلس ختم من است

چیزی ندارم خستم

اینجا مجلس ختم من است

خاطرات مرده

خاطرات مرده را چال می کنم

عمیق ...

عمیق و عمیق تر

و بر آن سر پوشی می گذارم از ناباوری های بی انتها

سر پوشی بس سنگین

نکند ننگ ِ حسرت بارش تا ابد از گلو حلق آویزم کند .

ابی

 

ابی تر از انیم که بیرنگ 

بمیریم 

                      از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم 

تقصیر کسی نیست که این گونه قریبیم 

             شاید خدا خواست که دل تنگ بمیریم

.................

 

See full size image 

 

سوگ انبوهی از تردید ها و یقین هایم . باورهایم را گلچین می کنم .

آیا باور ها تا ابد باقی خواهد ماند .

خسته نیستم ، که آهسته می روم . 

تنها نگرانم ، نگران ِ گم شدن باوری دوباره ...