چیزی ندارم خستم

اینجا مجلس ختم من است

چیزی ندارم خستم

اینجا مجلس ختم من است

شمعدانیها

صدای سنگین سکوت

فضای بیمار اتاق را در بر دارد

دو ، سه روزیست به شمع دانی ها آب نداده ام

گلدان پلاسیده با لحظه های پلاسیده ام گره خورده است .